
خورشید
زمستان بود، آسمان ابری، و هوا خاموش. نه از خورشید خبری بود و نه از ایدهای برای خلق. تنها بارانی نرم، قهوهای گرم، و دلِ مشتاقی برای کشف نور. با کولهای از رنگ به دل طبیعت رفتم، و در میانهی آن سکوت خاکستری، ناگهان آفتاب از پشت ابرها سر زد. تنها ده دقیقه نور تابید؛ اما همان ده دقیقه برای خلق این اثر کافی بود. برایم شگفتانگیز بود که چگونه یک لحظه نور، میتواند همه چیز را دگرگون کند—طبیعت را، ذهن را، و احساس را.
- سرویس
- رنگ روغن روی بوم
- کارفرما
- هیولای وردپرس
- تاریخ انتشار
- ۲۰۲۳
